این روزها من و دخملی
به یاد تو بودن حکایت قشنگی است
که میخواهم زمزمه تمام لحظه های زندگیم باشد
نفس مامان
میدونی این روزها سر و کله زدن با تو زیاد شده. اینقدر با تو بودن لذت داااااااااااااارههههههههههه .تمام طول روز دور و ورم میپلکی حرف که نمیتونی بزنی ولی منظورتو با صداهایی که از خودت در میاری و اشاره کردن میرسونی . اداها و حرکاتت دیوانم میکنه تند تند چهاردست وپا میای سمتم و خودتو میندازی بغلم و محکم فشار میدی اون لحظه دوست دارم بخورمت.
موزیک که گوش میدی خودتو به سمت چپ و راست متمایل میکنی و دست راستتو میچرخونی و نی نای نای میکنی جیگری.
هر کاری بکنم کمکم میکنی (البته به نظر خودت کمک ولی در اصل کارمو دو کاره میکنی) اگه چیزی رو زمین افتاده باشه بلند میکنی و سمت من میگیریش.
خیلی هم خرابکار شدی به همه چیز دست میزنی و کنجکاوی میکنی .یه چیزهایو یه جاهایی قایم میکنی که من وبابا باید ساعتها بگردیم تا پیداشون کنیم و یه چیزهاییو پیدا میکنی که ما فراموش کردیم که اونو داریم.عاشق بهم ریختن لباس های تازه تا شده هستی.
بابا بابا میکنی و دل بابایی برات ضعف میره . آیفون که زنگ میخوره بهت میگفتم بابا امد حالا هر وقت آیفون بخوره تو میگی با با بطور جدا و با لحن کودکانه و قشنگت .
نازکم ، قربونت برم جدیدا هر کاری بکنیم تکرار میکنی حرکاتت خیلی با نمک و تو دل برو شده و خیلی چیزهای دیگه که اگه بخوام بنویسم کلی میشه . من وبابا لحظات خیلی خیلی قشنگی با تو میگذرونیم و میدونم یه روزی دلمون برای این روزها خییییییییییییلی تنگ میشه.
... دخترم ای جانم...
دخترم ای شیرین تر از شهد عسل
دخترم صد شعر نو یکصد غزل
دخترم زیباترین رنگین کمان
آفتاب روشن این آسمان
دخترم یک عالمه مهر و وفا
برترین پیمانه جود و سخا
دخترم گلدان گلهای بهار
دانه ی یاقوت زیبای بهار
دخترم بر درد بی درمان شفا
یک ملک در ظاهری انسان نما
دخترم الماس انگشتر نشین
شاهکاری نیست زیبا تر از این