توتو
دختر گلم
تو دنیای کودکانه و شیرین خودت جک و جونور و حیوون میگی توتو . توی این فصل که بازار فروش جوجه رنگی داغ هستش و توی ددری که هر روز بازار هستی تا این حیونی هارو میدیدی یکسره از اول بازار رفتنمون تا اخرش یکسره تو مخی میشدی و با گریه میگی توتو توتو توتو
باباجون(پدر من) وقتی دید تو اصلاً کوتاه نمیای یه جوجه رنگی برات خرید که بخاطر رفتارت نصف روز گذاشتم تو خونه بمونه چون یکسره روبروش مینشستی و مدام با ذوق فریاد میزدی تو تووووووووووووووووو توتوووووووووووووووو و یا اون حیونی رو با طرز وحشتناکی بلندش میکردی و...
دیگه صلاح ندیدم بیشتر بمونه وگرنه میکشتیش وبیشتر بخاطر خودت چون بهم گفتن برات ضرر داره و امکان داره آسم بگیری ... وای چی بگم مامان از اون لحظه ای که توتو رو ندیدی !!!! گریه ات بند نیومد و یکسره بهونه می گرفتی باز بابا جون که اوضاعو اینطوری دید برای حل مشکل برات یه توتوی دیگه خرید البته توتوی قلابی
این توتو هم راه میره هم صدا درمیاه و هم اینکه نور میده و البته بگم روزی سه باطری قلمی غذا میخوره
دیگه حسابی با این توتو سرگرمی و یکسره باهاش بازی میکنی و هر بلائی بخوایی سرش نازل میکنی و همچنان روبروش نشستی و فریاد میزنی توتووووووووووووووووو توتووووووووووووووووو
هنوز عکس هست بیا دنبالم