سفرنامه تابستان پرنسس
سلام سلام سلام ... ما برگشتیم با یه کوله خاطره خوش و انرژی فراوون. بجز مسیر که طولانی و اذیت کننده بود سفر پر خاطره و قشنگی بود با جوجه طلا
نفسی مامان انشالا تمام لحظات زندگیت پر از خاطرات خوش باشه
یه خیلی عکس هست بیــــــــا ببین
همه روزه آب و توپ بازی در حیاط خونه بابا جون
جیگر طلای مامان، عروسی دعوت شدیم اون روز اینقدر بد قلق بودی که موفق شدم همین یه عکسو ازت بگیرم اونهم به سختی
این عکس تاریخیه... از معدود روزایی بود که حسابی غذا خوردی جیگری
مامان جونی عاشق توپی برای اولین بار بردیمت استخر توپ اینهمه توپ یه جا ندیده بودی یکسره داد میزدی تــــــــــــــــــوپ تـــــــــــــــــــوپ
در حال تماشای پیست اسکیت
جیگرم این توپو تو پارک از دوتا بچه گرفتی و بهشون نمیدادی...بلاخره به زور ازت گرفتیم و... بقیشو خودت میدونی دیگه...
از این عکس متنفرم ولی میذارم(چون ماشین دوست داری و ذوق میکنی بابا بردت ماشین سواری ولی یه ماشین دیگه زد به ماشین شما و تو پرت شدی زیر پا بابا خداروشکر چیزیت نشد ولی این درس عبرتی شد که دیگه سوار این وسیله بازی نکنیمت)
بعد از اتفاق ماشین گریه افتادی و ساکت نمیشدی و برگشتیم خونه
و اما از دریا هر چی بگم کم گفتم که چه ذوقی که نمیکردی چقدر آب بازی که نکردی ... به زور از آب بیرونت اوردیم و چقدر بعدش گریه کردی
اولین لحظه ورود به دریا
آب بازی نفسی
عاشق این عکست هستم با دوگوشیهای خیس آبت
یک روز پر از شیطنت در مغازه عمو
بازار که میرفتیم روی در چاه بازیت میگرفت با یه مکافاتی تغییر مسیرت میدادیم
سفر ما تموم شد امیدوارم همه عمرت پر از شادی و خنده باشه مادری