عروسک قصه من
عروسک قصه من ، 16 ماه و 23 روزشه ولی هنوز به من شدیداً وابسته اس و خیلی شیر میخوره
عروسک قصه من ، خیلی فوضول و لجباز شده
عروسک قصه من ، معنی همه جملات میفهمه جز " نکن و دست نزن "
عروسک قصه من ، جیغ های بنــــــــــــــــــفش بی دلیل میکشه
عروسک قصه من ، تونست اولین جمله زندگیشو ادا کنه " آب بده "
عروسک قصه من ، به بابایی میگه باباتی
عروسک قصه من ، وقتی خوابم و اون زودتر بیدار میشه با انگشت کوچولوش چشمامو باز میکنه که بیدار بشم
عروسک قصه من ، یه قرتی خانم رقاص درجه یک شده
عروسک قصه من ، لوس کردن و دلبری کردنو در سطح حرفه ای یاد گرفته
عروسک قصه من ، یاد گرفته به عروسکش جی جی بده و لولوش کنه
تنها که میشم خود بخود به تو فکر میکنم ،چه زود گذشت...
چشمام پر از اشک میشه ...انگار همین دیروز بود به دنیا امدی و صدای اولین گریه ات تو گوشم طنین انداخت...
کوچیک بودی خیلی کوچیک نه که الان نیستی ولی ...داری بزرگ میشی و مستقل شدنو یاد میگیری... ومن دلم خوشه به گریه هات ،به چهره ناز و معصومت و وقتی میخندی چهره اتو ناز و ملوس میکنی...
دوست دارم با تمام وجودم عروسکم