سفر پاییزی آیناز جونی
سلام به روی ماه دختر نازم
مامایی " آینازم با این لفظ صدام میزنی " خیلی عجولانه در عرض یک روز این سفر برای ما پیش آمد. شرکت به بابایی 10 روز مرخصی داد و بابا فرداش بلیط هواپیما گرفت و رفتیم ساری.
توی این سفرمون هوای ساری همش بارندگی و سرد بود و بخاطر این موضوع بیشتر خونه نشین بودیم. در کل به تو خیلی خوش گذشت چون یکسره با عمی "عمه سوگند رو عمی صدا میزدی " بازی میکردی و تو کوچه به تماشای میو " گربه " مشغول بودین طفلی عمی به خاطر تو ساکن کوچه شده بود بگذریم که چقدر عمی رو مجبور میکردی کولت کنه .
عکسهای پاییزی دخملی
کولی گرفتن از عمی
ذوق کردن تو با دیدن اکواریوم پر از ماهی در کافی شاپ
کنار کافی شاپ یه دریاچه بود کلی ذوق زده شده بودی و از اونجا تکون نمیخوردی و یکسره داد میزدی " آب بازی "
و یک روز پر از هیجان در پارک
فدای اون دندون خرگوشیت بشم من مامایی
و تو هم مثل تمام بچه ها دوست داشتی این مدلی از سرسره بالا بری
جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان مامایی
بالا رفتن از پله رو به این روش دوست داشتی
اخ که چقدر تاب سواری دوست داشتی و تمام مدت با زبون کودکانه و شیرینت میخوندی " تا تا اباسی " من و بابا که دوست داشتیم همونجا بخوریمت
شیطون کوچولو
اینهم از خاطرات سفر پاییزی سرد ما که کوتاه ولی گرم بود