سفر 5 روزه
گل مامانی دو روز تعطیلات بود باباجون و مامان جون تصمیم گرفتن برن تهران دیدن خاله مایده من و بابا هم قرار شد با اونا بریم ولی بابا بخاطر شرایط کاریش امدنش کنسل شد تصمیم گرفتم همراهشون بریم که یه سفری رفته باشیم و یه دیداری با خاله تازه کرده باشیم. راه خیلی طولانی بود حدود ١٢ ساعت که یکسره رفتیم.خیلی نگرانت بودم البته بد ماشین نیستی فقط نگران اذیت شدنت بودم که خدارو شکر تا تهران یکسره تو ماشین بازی کردی و خندیدی و همگیمونو با شیطنتات شاد میکردی فقط گاهی خسته میشدی که میخوابیدی البته خیللللللللی کم. خونه خاله که یکسره شلوغ بودی طوری که صدای همه درامده بود تو اتاق داداش دانیال (مادری شما خواهر برادر شیری ه...
نویسنده :
مامان ندا
20:43