آیناز پرنسس مامانآیناز پرنسس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

پرنسس مامان

عروسک قصه من

عروسک قصه من ، 16 ماه و 23 روزشه ولی هنوز به من شدیداً وابسته اس و خیلی شیر میخوره عروسک قصه من ، خیلی فوضول و لجباز شده عروسک قصه من ، معنی همه جملات میفهمه جز " نکن و دست نزن " عروسک قصه من ، جیغ های بنــــــــــــــــــفش بی دلیل میکشه عروسک قصه من ، تونست اولین جمله زندگیشو ادا کنه  " آب     بده " عروسک قصه من ، به بابایی میگه  باباتی عروسک قصه من ، وقتی خوابم و اون زودتر بیدار میشه با انگشت کوچولوش چشمامو باز میکنه که بیدار بشم عروسک قصه من ، یه قرتی خانم  رقاص درجه یک شده عروسک قصه من ، لوس کردن و دلبری کردنو در سطح حرفه ای یاد گرفته عروسک قصه من ، یاد گرف...
16 آبان 1392

هم بازیهای کودکی

  دختر کوچولوی نازنازی مامان ...مامان دورت بگرده ... این روزها روزهای پادشاهی توست ...حسابی در طی روز بازی میکنی ..جیغ های بی دلیل میکشی... هر چیزی رو بخوای اگه ندیم بهت گریه میکنی ... ناز میکنی ...خرابکاری میکنی وووو..... این پستو برای معرفی هم بازیهای کودکیت نوشتم نانازم    داداش دانیال  6 ماه ازت کوچکتره (مادر شما خواهر و برادر شیری هستین) والبته ازت دوره . هم بازیهای خوبی هستین اگه با هم بسازین  با اینکه ازت کوچکتره زورش بیشتره و تو ازش فرار میکنی       اتوسا(دختر خاله) 11 ماه ازت کوچکتره . هر روز پیش هم هستین خیلی به آتوسا ابراز علاقه میکنی مرتب لا به لای بازی...
19 مهر 1392

توتو

دختر گلم تو دنیای کودکانه و شیرین خودت جک و جونور و حیوون میگی توتو . توی این فصل که بازار فروش جوجه رنگی داغ هستش و توی ددری که هر روز بازار هستی تا این حیونی هارو میدیدی یکسره از اول بازار رفتنمون تا اخرش یکسره تو مخی میشدی و با گریه میگی توتو توتو توتو باباجون(پدر من) وقتی دید تو اصلاً کوتاه نمیای یه جوجه رنگی برات خرید که بخاطر رفتارت نصف روز گذاشتم تو خونه بمونه چون یکسره روبروش مینشستی و مدام با ذوق فریاد میزدی تو تووووووووووووووووو توتوووووووووووووووو و یا اون حیونی رو با طرز وحشتناکی بلندش میکردی و... دیگه صلاح ندیدم بیشتر بمونه وگرنه میکشتیش وبیشتر بخاطر خودت چون بهم گفتن برات ضرر داره و امکان داره آسم ...
13 مهر 1392

شادم به واسطه وجود تو

  باور کن که دوستت دارم دخترم تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم .... آینازم امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم.... همیشه دخملم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم.... آینازم  آرامش وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم.... آینازم  طلوع زندگی ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم.... آینازم عشق زندگی ام ، همیشگی ام ، ماندنی ام دوستت دارم.... دوستت دارم شادم از شیطنتهایت ...از بازیهای دو نفره...از چشمان زیبایت موقع شیر خوردن...از صدای نفسهات کنار گوشم وقتی توی آغوشم خوابی...از نگاه متعجب و پر از ترس هنگا...
5 مهر 1392

یاد کودکی

  دخترکم  روزها مثل برق و باد میگذرند و تا میخوای به خودت بجنبی میبینی بزرگ شدی و خانم...کودکیو پشت سر گذاشتی ... روزهایی که بلندترین نقطه زمین شونه های پدرته ،  تنها دردت زخم های روی زانوته ، تنها چیزی که اشکتو در میاره شکستن اسباب بازیهاته ،  روزهای  خنده های بی دلیل ، فریاد های از ته دل.....  چیزی ازش جز خاطره نمونده و مطمئناً از من میپرسی که کودکیتو چطور گذروندی ... با  کیا هم بازی بودی ...با چه اسباب بازیهایی سرگرم میشدی....چه چیزی تو رو به خنده وا میداشت و چه چیزی اشکتو سرازیر میکرد و هزاران سوال دیگه .    - در طول روز مرتب با من هستی و من به سختی به کارهای روزمره میرسم برای اینکه...
23 شهريور 1392

روزت مبارک نازنینم

میشــــه اسـم پاکتو       رو دل خـــــدا نوشت میشه با تو پر کشید        تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت      تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو       رو تن گلهــــا کـشید   بهترینم روزت مبارک ...
16 شهريور 1392

سفرنامه تابستان پرنسس

  سلام سلام سلام ... ما برگشتیم با یه کوله  خاطره خوش و انرژی فراوون.  بجز مسیر که طولانی و اذیت کننده بود سفر پر خاطره و قشنگی بود با جوجه طلا نفسی مامان انشالا تمام لحظات زندگیت پر از خاطرات خوش باشه یه خیلی عکس هست بیــــــــا ببین   همه روزه آب و توپ بازی در حیاط خونه بابا جون   جیگر طلای مامان، عروسی دعوت شدیم اون روز اینقدر بد قلق بودی که موفق شدم همین یه عکسو ازت بگیرم اونهم به سختی این عکس تاریخیه... از معدود روزایی بود که حسابی غذا خوردی جیگری مامان جونی عاشق توپی برای اولین بار بردیمت استخر توپ اینهمه توپ یه جا ندیده بودی یکسره داد میزدی ت...
13 شهريور 1392