آیناز پرنسس مامانآیناز پرنسس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

پرنسس مامان

قدردانی

    مادری این پست برای تشکر از مامان جون نوشتم که همیشه باشه و منو تو یادمون بمونه که این موجود نازنین چقدر برامون زحمت کشید و چقدر به گردنمون حق داره قشنگ مامان همون اندازه که پیشمی و وقتتو با من میگذرونی بیشتر از اون پیش مامان جون هستی. از اونجایی که خیلی بد قلق هستی پیش مامان جون خیلی ساکتی. بازی کردن،خواباندن،ارام کردن و حمام دادنت با مامان جونته به تمام معنا اون مادرته مامان جونی ازت ممنونیم و همیشه سایتون بالا سرمون باشه دوست داریم مادر؛ روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛ چند زمستان برف نشسته است؛ تا من به بهار رسیده ام ...!   ...
8 ارديبهشت 1392

فرهنگ لغت دخملی

  مامان فدای شکل مثل ماهت بشه گلم.چند وقتیه که یه سری کلمات ادا میکنی که بعضیهاش مفهوم ندارن . فدای لحن کودکانت بشم که چقدر دل نشینه. عاشقانه دوست دارم   د - د - د - د - د - منظور بچه د غو دغو دغو دغو   هیچکس نفهمیده منظورت از این کلمه چیه همه کنجکاون بفهمن یعنی چیییییی م - ام - ان     مامان لا لا لا لا  لا   وقتی سرخوشی یا بابا گیتار میزنه پشت سر هم این کلمه رو تکرار میکنی   ...
29 فروردين 1392

کلبه سبز پرنسس

  مادری این کلبه رو عمو محمد ساری برات هدیه گرفت و منم تو اتاقت بازش کردم من بیشتر از تو ذوق این کلبه رو دارم اوایل داخلش نمی رفتی اما یواش یواش تو هم بهش علاقه پیدا کردی       ...
27 فروردين 1392

بیماری پرنسس

  الهییییییییییییییییی مامان دورت بگرده، درد و بلات به جووووووووووونم عشق کوچولوی من.سه روز بعد از برگشتنمون از سفر نورورزی تب شدیدی کردی دورت بگردم خیلی نگرانت شده بودیم بردیمت دکتر گفت یا برای دندوناته یا داری سرما میخوری سه روزی تب داشتی توی این سه روز تو اون ایناز شلوقی که از سر و کولمون بالا میرفتی جیغ جیغ میکردی نبودی بی حال و اخمو و بد قلق شدید شده بودی . درد و بلات به سرم مامانی تو رختخواب کسل افتاده بودی و همش خواب بودی .تویی که من وبابا به هزار و یه ترفند خوابت میکردیم خود بخود چشمات بسته میشد منو بابا جیگرمون داشت پاره میشد. بابا هر کاری میکرد تو حتی لبخند بزنی ....... ب عد از سه روز تمام تنت قرمز وملتهب شد دیگه...
23 فروردين 1392

تقویم 92

  مامان جونی یه روز که توی اینترنت میپلکیدم توی یک سایتی طراحی تقویم اموزش میدادن منهم ذوق مرگ شدم و سریع برات تقویم طراحی کردم اینهم نتیجه ذوقم       ...
22 فروردين 1392

نوروز 92

  دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمر جاویدان بماند خدا را میدهم سوگند بر عشق هر ان خواهی برایت ان بماند   ‍‍‍‍‍ امسال اولین بهار زندگیته پرنسس کوچولوی من. امسال سه نفری سال جدید تحویل کردیم نفسسسسسسسسسسسسم. و شروع مسافرت با ایناززززززز       مادری سه روز قبل از سال تحویل به مسافرت اونهم سه نفری رفتیم.اولین مسافرت زمینی تو بود نازنینم  مقصدمون کرمانشاه خونه عمو فرزادت بود.هفت ساعت تو جاده بودیم یکسره خواب بودی واذیت نشدی نفسم . بعد از شش ماه دوری دومین بار بود خانواده بابا تو رو دیدن همه میخواستن تو رو بغل بگیرن و بوس...
17 فروردين 1392

عکسهایی از پرنسس

  مامانییییییییییییییییی فدات بشههههه نفسم.الهی دورت بگردم دختر گلم بخاطر اینکه وبلاگتو یه مقدار دیر ساختم تاریخهاش پس وپیشه ولی از سال اینده همه اتفاقها و تاریخها به روز میشن گلم اینهم عکسهای اینازم   مامان گلی این عکس هشت ماهگیته َ مامان فدای تیپ اسپرت دخترش بشه نازنین مامان برای کالسکه اینقدر کوچیک بودی که مجبور شدیم زیرت پتو بذاریم که راحت باشی    ن ازکم این عکسو وقتی اولین بار تو روروک نشستی ازت گرفتم خیلی ذوق داشتی     نازنینم بعد از حمام خیلی ناز شده بودی       ن ازنینم این عک...
27 اسفند 1391

دل نوشته مامان

نفسم این روزا خیلی بلا شدی.شدیدا به مامان وابسته شدی خواب روزانه ات خیلی کمه از صبح که بیدار میشی تا شب یکسره در حال جمب وجوشی. مدام جیغ میکشی با خودت حرف میزنی دستتو میگیری بالا و به اشیا اشاره میکنی بیان پیشت.باباجونو وقی میبینی ذوق میکنی جیغ میکشی و میری سمتش . تازگیها ذستای قشنگتو به جایی میگیری و بلند میشی و به موازاتش راه میری قندکم.و قتی اروم کردنت سخت میشه بابا جون برات گیتار میزنه مهو میشی و فقط گوش میدی . از اینکه بودنت اینقدر زندگیمونو دگرگون کرده خوشحالیم .گرچه مامان بعضی وقتها خسته میشه ولی همینکه با خنده میای تو بغلم خودتو برام لوس میکنی تمام خستگیهام برطرف میشه. روز به روز به دامنه اموخته هات اضافه میشه و من دلم ب...
22 اسفند 1391

عیدانه 92

دختری مثل برگ گل زیبا و به شیرینی عسل دارم عطر احساس میدهد در من گل سرخی که در بغل دارم روزی از باغ یاسها امد در تمامی احساس من پیچید زندگی در وجود من گل کرد هر زمانی که دخترم خندید گاهی احساس میکنم باید فرشته ای از اسمان باشد یا خداوند نورها میخواست کوثر عاشقی روان باشد او به من هدیه داد بال و پری که تمام تکامل من بود مادری عاشقانه ای که فقط امتیاز برای هر زن بود شعر در حس من نمیگنجد حس مادر نوشتن سخت است دوست دارم ببینمش در اوج حس کنم تا همیشه خوشبخت است *   مامان جون فذات بشه جیگرم امسال با وجودنازنینت خونه تکونی کردم    خیییییلی سخت بود از سر و کول همه چی بالا میرفتی دنبال من را...
21 اسفند 1391