آیناز پرنسس مامانآیناز پرنسس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

پرنسس مامان

نامه ای به کودکم

کودکم! مادر مأموری است معذور تا کودک - این امانت آسمانی -  را به بهترین وجه برای خدا بپرورد و همانگونه که تحویل گرفته؛  سالم و پاک و معصوم؛  برای بازگشت به آغوش خدا مهیا کند. و من، تو را در آغوشم که لبریز مهربانی است، در میان دستها و بازوانی که رفته رفته رو به افول می روند، روی چشمهایی که سال به سال تاریک تر و کم سوتر می شوند، در میان سینه ای که نم نم با خش خش پاییزانه ای آشنا می شود، خواهم پرورید.     نفسم! وقتی خوابی، بیدارم. وقتی بیداری، نزدیکم، وقتی می خندی، می خندم، وقتی گریه می کنی، می میرم! عزیزکم!  آنقدر نسبت به تو مهربانم که این راه مشقت بار تا به دست آوردنت، ه...
21 اسفند 1391

اولین سفر

  ن ارنینم دو ماه و سه روزه بودی که به اولین سفرت رفتی مادری .چون سفر طولانی بود  با هواپیما رفتیم .دردت به جونم تو  هواپیما خیلی گریه کردی هر کاری کردیم اروم بشی .... بابا تا لحظه اخر بیرون از سالن ایستاده بود انقدر گریه کردی که از خستگی خوابت برد نازکم. اولین بار بود خانواده بابا میدیدنت خودتو تو دل همه جا کردی نفسم .اونجا خیلی ارومتر از همیشه بودی .وقت برگشت بابا ومامان بزرگت وعمو وعمه برات گریه کردن. ...
26 مرداد 1391

روزتولد

امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید، گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدش، انگار که فرشته ای از ازل رسید  فرشته کوچولو تولدت مبارک عسلم ساعت 6:10 چشمای قشنگتو باز کردی لحظه امدن دیدمت.مامااااااااااااااااان فذات بشه  لحظه با شکوهی بود .با دیدنت همه خستگیهام رفع شد .تشنه بغل کردنت بودم .بالاخره بعد از نمیدونم سی شاید بیست دقیقه امدی بغل مامان تمام چشمای مامان فقط تو رو میدید .من و تو تنها چشم در چشم هم محو نگاهت بودم.  مادری از این لحظه قشنگ عکس گرفتم  . اینم اولین عکست تو بیمارستان ...
23 خرداد 1391

معنی اسم

نفسم  اسمتو مامان جونت برات انتخاب کرد من و بابا احترام گذاشتیم و قبول کردیم.   تلفظ: آيناز /āy nāz/ (نام زن) توضيحات:  ( تركي ـ فارسي) (آي = ماه + ناز)، 1- ماه قشنگ و زيبا  2- (به مجاز) زيبارو ...
6 بهمن 1390

دخترانه

  مامان جونم یکی از پرخاطره ترین روزهای دوران بارداریم این روز بود .رفتم سونو برای تعیین جنسیت همراه خاله منا. پرنسس مامان وقتی دکتر اعلام کرد جنینم دختره خیلی خوشحال شدم مخصوصا بابا جون عاشق این بود دختر داشته باشه     .عزیزکم  وجودت تو وجودم حس قشنگیه قابل وصف نیست  تو با منی همراهمی با من نفس میکشی  عاشقانه دوست دارم .                ...
28 دی 1390

برگ اول زندگینامه ‍‍‍‍‍‍

  ای بهار من سلام ای نگار من سلام آتشی گرفته ام  ای شرار من سلام ای صدای من سلام در خیالت به سر می برم  ای تو یار من سلام سلام عشق مامان از وقتی متوجه شدم تو در وجودمی سردرگمم باورم نمیشه . خاله منا هم بود از خوشحالی جیغ میزد اخه نفسم تو اولین نوه هستی همه منتظرت بودن .بابا یی باورش نمیشد فردای همون روز رفتم سونو برای اطمینان ضربان قلبم بالا رفته بود  .اخخخخخخخ وقتی دکتر گفت جنین وجود داره  دوست داشتم فریاد بزنم  و بگم  منم مامان شدم هنوز وجودتو حس نکردم  فکر بودنت بهم احساس ارامش میده  این حسم  قابل فهم نیست . نازکم برای دیدن...
10 آبان 1390