آیناز پرنسس مامانآیناز پرنسس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

پرنسس مامان

تقویم 92

  مامان جونی یه روز که توی اینترنت میپلکیدم توی یک سایتی طراحی تقویم اموزش میدادن منهم ذوق مرگ شدم و سریع برات تقویم طراحی کردم اینهم نتیجه ذوقم       ...
22 فروردين 1392

نوروز 92

  دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمر جاویدان بماند خدا را میدهم سوگند بر عشق هر ان خواهی برایت ان بماند   ‍‍‍‍‍ امسال اولین بهار زندگیته پرنسس کوچولوی من. امسال سه نفری سال جدید تحویل کردیم نفسسسسسسسسسسسسم. و شروع مسافرت با ایناززززززز       مادری سه روز قبل از سال تحویل به مسافرت اونهم سه نفری رفتیم.اولین مسافرت زمینی تو بود نازنینم  مقصدمون کرمانشاه خونه عمو فرزادت بود.هفت ساعت تو جاده بودیم یکسره خواب بودی واذیت نشدی نفسم . بعد از شش ماه دوری دومین بار بود خانواده بابا تو رو دیدن همه میخواستن تو رو بغل بگیرن و بوس...
17 فروردين 1392

عکسهایی از پرنسس

  مامانییییییییییییییییی فدات بشههههه نفسم.الهی دورت بگردم دختر گلم بخاطر اینکه وبلاگتو یه مقدار دیر ساختم تاریخهاش پس وپیشه ولی از سال اینده همه اتفاقها و تاریخها به روز میشن گلم اینهم عکسهای اینازم   مامان گلی این عکس هشت ماهگیته َ مامان فدای تیپ اسپرت دخترش بشه نازنین مامان برای کالسکه اینقدر کوچیک بودی که مجبور شدیم زیرت پتو بذاریم که راحت باشی    ن ازکم این عکسو وقتی اولین بار تو روروک نشستی ازت گرفتم خیلی ذوق داشتی     نازنینم بعد از حمام خیلی ناز شده بودی       ن ازنینم این عک...
27 اسفند 1391

دل نوشته مامان

نفسم این روزا خیلی بلا شدی.شدیدا به مامان وابسته شدی خواب روزانه ات خیلی کمه از صبح که بیدار میشی تا شب یکسره در حال جمب وجوشی. مدام جیغ میکشی با خودت حرف میزنی دستتو میگیری بالا و به اشیا اشاره میکنی بیان پیشت.باباجونو وقی میبینی ذوق میکنی جیغ میکشی و میری سمتش . تازگیها ذستای قشنگتو به جایی میگیری و بلند میشی و به موازاتش راه میری قندکم.و قتی اروم کردنت سخت میشه بابا جون برات گیتار میزنه مهو میشی و فقط گوش میدی . از اینکه بودنت اینقدر زندگیمونو دگرگون کرده خوشحالیم .گرچه مامان بعضی وقتها خسته میشه ولی همینکه با خنده میای تو بغلم خودتو برام لوس میکنی تمام خستگیهام برطرف میشه. روز به روز به دامنه اموخته هات اضافه میشه و من دلم ب...
22 اسفند 1391

عیدانه 92

دختری مثل برگ گل زیبا و به شیرینی عسل دارم عطر احساس میدهد در من گل سرخی که در بغل دارم روزی از باغ یاسها امد در تمامی احساس من پیچید زندگی در وجود من گل کرد هر زمانی که دخترم خندید گاهی احساس میکنم باید فرشته ای از اسمان باشد یا خداوند نورها میخواست کوثر عاشقی روان باشد او به من هدیه داد بال و پری که تمام تکامل من بود مادری عاشقانه ای که فقط امتیاز برای هر زن بود شعر در حس من نمیگنجد حس مادر نوشتن سخت است دوست دارم ببینمش در اوج حس کنم تا همیشه خوشبخت است *   مامان جون فذات بشه جیگرم امسال با وجودنازنینت خونه تکونی کردم    خیییییلی سخت بود از سر و کول همه چی بالا میرفتی دنبال من را...
21 اسفند 1391

نامه ای به کودکم

کودکم! مادر مأموری است معذور تا کودک - این امانت آسمانی -  را به بهترین وجه برای خدا بپرورد و همانگونه که تحویل گرفته؛  سالم و پاک و معصوم؛  برای بازگشت به آغوش خدا مهیا کند. و من، تو را در آغوشم که لبریز مهربانی است، در میان دستها و بازوانی که رفته رفته رو به افول می روند، روی چشمهایی که سال به سال تاریک تر و کم سوتر می شوند، در میان سینه ای که نم نم با خش خش پاییزانه ای آشنا می شود، خواهم پرورید.     نفسم! وقتی خوابی، بیدارم. وقتی بیداری، نزدیکم، وقتی می خندی، می خندم، وقتی گریه می کنی، می میرم! عزیزکم!  آنقدر نسبت به تو مهربانم که این راه مشقت بار تا به دست آوردنت، ه...
21 اسفند 1391

اولین سفر

  ن ارنینم دو ماه و سه روزه بودی که به اولین سفرت رفتی مادری .چون سفر طولانی بود  با هواپیما رفتیم .دردت به جونم تو  هواپیما خیلی گریه کردی هر کاری کردیم اروم بشی .... بابا تا لحظه اخر بیرون از سالن ایستاده بود انقدر گریه کردی که از خستگی خوابت برد نازکم. اولین بار بود خانواده بابا میدیدنت خودتو تو دل همه جا کردی نفسم .اونجا خیلی ارومتر از همیشه بودی .وقت برگشت بابا ومامان بزرگت وعمو وعمه برات گریه کردن. ...
26 مرداد 1391

روزتولد

امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید، گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدش، انگار که فرشته ای از ازل رسید  فرشته کوچولو تولدت مبارک عسلم ساعت 6:10 چشمای قشنگتو باز کردی لحظه امدن دیدمت.مامااااااااااااااااان فذات بشه  لحظه با شکوهی بود .با دیدنت همه خستگیهام رفع شد .تشنه بغل کردنت بودم .بالاخره بعد از نمیدونم سی شاید بیست دقیقه امدی بغل مامان تمام چشمای مامان فقط تو رو میدید .من و تو تنها چشم در چشم هم محو نگاهت بودم.  مادری از این لحظه قشنگ عکس گرفتم  . اینم اولین عکست تو بیمارستان ...
23 خرداد 1391

معنی اسم

نفسم  اسمتو مامان جونت برات انتخاب کرد من و بابا احترام گذاشتیم و قبول کردیم.   تلفظ: آيناز /āy nāz/ (نام زن) توضيحات:  ( تركي ـ فارسي) (آي = ماه + ناز)، 1- ماه قشنگ و زيبا  2- (به مجاز) زيبارو ...
6 بهمن 1390

دخترانه

  مامان جونم یکی از پرخاطره ترین روزهای دوران بارداریم این روز بود .رفتم سونو برای تعیین جنسیت همراه خاله منا. پرنسس مامان وقتی دکتر اعلام کرد جنینم دختره خیلی خوشحال شدم مخصوصا بابا جون عاشق این بود دختر داشته باشه     .عزیزکم  وجودت تو وجودم حس قشنگیه قابل وصف نیست  تو با منی همراهمی با من نفس میکشی  عاشقانه دوست دارم .                ...
28 دی 1390